Friday, October 18, 2013

انگار که رسمش این باشد

آدمها روز به روز ترسو تر میشوند زندگی هر روز برایشان یک هیولای جدید از کمد بیرون می آورد  و یک آدم دیگر را خون آشام میکند آنها غافلگیر میشوند ، جیغ میزنند ، زهره ترک میشوند و باز غافلگیر میشوند جیغ می زنند ، زهره ترک میشوند تا جایی یک روز به خود نگاه میکنند و میبینند یک بزدل تمام عیارند.همه ی زندگیشان احتیاط کرده اند اول زیر چشمی دور و ورشان را پاییده اند بعد آسه آسه قدم گذاشته اند از بودن با بقیه میترسند از دل بستن از اعتماد کردن حتی از حرف زدن میترسند.

No comments:

Post a Comment