آدمها
روز به روز ترسو تر میشوند زندگی هر روز برایشان یک هیولای جدید از کمد
بیرون می آورد و یک آدم دیگر را خون آشام میکند آنها غافلگیر میشوند ، جیغ
میزنند ، زهره ترک میشوند و باز غافلگیر میشوند جیغ می زنند ، زهره ترک
میشوند تا جایی یک روز به خود نگاه میکنند و میبینند یک بزدل تمام
عیارند.همه ی زندگیشان احتیاط کرده اند اول زیر چشمی دور و ورشان را پاییده
اند بعد آسه آسه قدم گذاشته اند از بودن با بقیه میترسند از دل بستن از
اعتماد کردن حتی از حرف زدن میترسند.
No comments:
Post a Comment