مثلن سال 85 انگار همین دیروز بود آدم باورش نمیشه 7 سال گذشته.
Wednesday, November 13, 2013
شما اسم این ها را می گذارید زندگی ما اما نه، ما می گوییم زندگی از رویا
شروع می شود از آن جایی که آدم شروع میکند به رفتن به گذشتن از واقعیت، از
آن جا که توی "اینجا بدون من" نصفه شب تلفن زنگ می خورد و احسان پشت خط می
گوید: ببخشید نصفه شب مزاحم شدم اما زنگ زدم بگویم با نامزدم بهم زدم که با
تو باشم یلدا.
Friday, November 1, 2013
Thursday, October 31, 2013
Monday, October 28, 2013
یکبار گفتم هنوز به مرحله ای
نرسیده ام که کسشعر های عاشقانه بنویسم لیکن این دفعه را استثنا بگیریم علی الحساب
عاشقانه نمی نویسم فقط
مینویسم از تو متنفرم از تو با آن چشم های گود افتاده ی خسته ات از اینکه توی آن
عکس لعنتی انقدر محکم لبخند می زنی از اینکه حالا انگار که یک جوری لب هایت را به
هم چسب کاری کرده اند که یک میلی متر هم به خنده باز نشوند
از اینکه اینطور با آن چشم
های خسته ات می آیی و مرا صاف می اندازی وسط بوستان سعدی و مرا صاف می اندازی وسط
یک بیت عاشقانه از حافظ
چشمان خسته ی تو خوب بلدند مرا جدا کنند از اتوبوسی که در آن نشسته ام و از عکسی که پشت دوربین
دارم میگیرم و از طرحی که سر کلاس می کشم و از مجله هایی که با هزار زحمت آرشیو می
کنم
اصلن چشمان خسته را که نباید
دوخت به آدم ها، چشمان خسته اگر به در و دیوار نگاه کنند هیچ بلایی سر هیچ کس نمی
اید
اینطور چشمان خسته ات را می
دوزی به آدم ها و آدم ها را مجبور میکنی که بعد عمری به تخمم وار زندگی کردن کسشعر عاشقانه به هم ببافند
و سر زبانشان بگویند که از
تو متنفرم و از آن چشمان فیلانت ولی ته ته قلبشان سر زبانشان را فحش دهد که این
حرف ها چیست میزنی که متنفرم و اینها
Friday, October 25, 2013
آبی ، آبی ، آبی هردم آبی تر
هاله ی اهل فکر طلایی
در شرارت سبز سیه فام
در عشق آبی است
اتاق آبی - سهراب سپهری
اتاق آبی - سهراب سپهری
Friday, October 18, 2013
انگار که رسمش این باشد
آدمها
روز به روز ترسو تر میشوند زندگی هر روز برایشان یک هیولای جدید از کمد
بیرون می آورد و یک آدم دیگر را خون آشام میکند آنها غافلگیر میشوند ، جیغ
میزنند ، زهره ترک میشوند و باز غافلگیر میشوند جیغ می زنند ، زهره ترک
میشوند تا جایی یک روز به خود نگاه میکنند و میبینند یک بزدل تمام
عیارند.همه ی زندگیشان احتیاط کرده اند اول زیر چشمی دور و ورشان را پاییده
اند بعد آسه آسه قدم گذاشته اند از بودن با بقیه میترسند از دل بستن از
اعتماد کردن حتی از حرف زدن میترسند.
Subscribe to:
Comments (Atom)